یگانه آمدو تنها نشست و فردگذشت
داکتر خاکستر داکتر خاکستر

شاید باختری  با تعقید عمدی در شعرش خواسته است "عمومی گرا " نباشد , وبا شبیه انگاری در بسا تقریض ها* ,عمومی گرا شده است.او که خواهند گان بیشمار  دارد و  خرده گیران اندک ,به روشنـــــــگری میماند وا ستاده از خدم و حشم دولتیان. دریغم آمد  پنجه در پنــــــــــــــــــــجه ای هم , او را در این فراز ها با ستاینده گانش  در نیابیم.

برای چریک زخمی جنگل رگبار برای طاهر بدخشی

در صبای هفتم ثور , گاهیکه مدعیان " دولت آرمانی"  ,ارزش آدم را با قاعده "ایلغارچیان امین" اندازه میگرفــتند

و" حد فرضیه" را  بنیاد " تجدد" پنداشته بودند ,واصف باختری با طاهر بدخشی زبان مــــشترک یابیده بود*.ترس مشترک از " ایلغارچیان " بود و یا سنخیت ایدیالوژیک**هر چه بود, آن  "  دو تنها و دو سرگردان دو بیکس" را با هم همدم ساخته بود ,آنان در یافته بودند که " محرکه گیران " دیر یا زود ,مبادی دگر اندیـــــــــشی آنانرا نخواهد پذیرفت. درب زندان را بروی هردو گشودند.اما یکی برگشت ویکی بر نگشت .

در صبای "شــشم جدی " گاهیکه  "مدعیان دولت آرمانی" , فردای پس از "ایلغار چیان" را ,دولت منــــــــــــحم را, فرصت بـــــــــسیار پنداشته بودند ,شعف آلوده گی  و ذوق زده گی پس از زندان  بود و یا  پیــــــــــــــش فرض های خوشبینانه ویا هم تعیلم پذیری انبیا گون  از زنده گی   یا که فرض زن و فرزند , هر چه بود یا نبود, در زندان یا که بیرون از زندان برای " آن چریک زخمی جـــــــــنگل رگبار " همانکه برنگشت , برای هم طبق وهمزنجـــــــــــیرش, چه دردمندانه یکی سرود و بی بدیل سرود.

شب از ديار شبيخونيان گذر مي کرد\ کنار ايوان فانوس کوچکي مي سوخت\ و درهجوم هجا هاي تازيانهء باد\ زني به گريه سخن مي گفت\ از آن پرنده يي بازگشت جنگل رگبار\ پرنده يي که از آن اوج اوج جوهر شب\ صداي رويش زرد گياه فاجعه را\ شنفت و گفت به دريا، به کوه و جنگل و دشت\ پرنده يي که از آن اوج، اوج جوهر شب\ سوار هودج باران، سوار بارهء باد\ به پاسداري خواب جوانه ها ميرفت\ پرنده يي که از آن اوج، اوج جوهر شب\

غريو بر ميداشت\ آيا چکاوکها!\ قراولان خوابند\ گشاده بالتر از باد هاي سرگردان\ ز آشيانهء خونين خود فرود آييد\ که ز هر حادثه را در گلوي شب ريزيم\ چو دانه دانهء باران به روي شب ريزيم\ ز بام سرخ شايق به کوي شب ريزيم\ بر آستان شفق آبروي شب ريزيم\ پرنده يي که در آن اوج، اوج جوهر شب\ به سوگواري هر شاخه کز تگرک شکست\ ز خود رها شد و سر زير پر نهفت و گريست\ کجاست آن نفس جنگل از صدايش سبز؟\ شب از ديار

شبيخونيان گذر مي گرد\ کنار ايوان فانوس کوچکي ميسوخت\ و در هجوم هجا هاي تازيانه باد\ زني به گريه سخن ميگفت\ از آن پرنده يي بازگشت حنگل رگبار\ ـ و من گريسته بود.

برای  رهنورد زریاب

دوستی داشتم که دلبسته رهنورد بود وباری با پر رویی از او پرسیده بود :واصــــــــف را چگونه میابید؟و شنیده بود

که "او در دو صد سالگی من و تو می زید".شگافتن رمز ان حرف اگر سهل نباشد , دشوار نــــــــــیز نیست.یکمقدار

 اغراق ما شرقی ها و دلبستگی وآشنایی به کنار ,واصف به حرف خودش "یـــــــگانه آمد و تنها نشست".مگر چنین نیست؟ که هست. دلبســــتگی" واصف "به رهنورد و دنیایی "جادویی "او را را در این سروده بخــــــــوانیم که برای شــصت سالگی او سروده است:

مرد مردستان شصت ساله شد

کاروانيان!

قافله سالار شصت ساله شد

دير زياد اين اديب لبيب نسيب!

و باری ای برادر مهتر ((علم)) و ای برادر کهتر ((عالم))!

کاش شما زنده ميبوديد و امروز بدين مناسبت با من هنموايی ميکرديد

ای خواهر بزرگ، ای پروين نمي دانم در کجای اين جهان پهناور رخت زنده گانی گسترده ای تا به تو بگويم:

اعظم شصت ساله شد!

و تو بگويی

مبارک باد، فرخنده باد!

هنگامی که سخن بر سر فرهنگ است، مرز ميان زنده گان و مرده گان درهم می شکند.

شصت ساله گی رهنورد زرياب اعظم را به ابوالفضل بيهقی، به نصر الله منشی غزنوی، به فرامرز فرزند خداداد ارجانی و به نظامی گنجه يی شادباش مي گويم.

بماناد و بمانيد و بمانند!   

   

 

اشاره ها :

ــ  نیمه ای از این سروده باختری :

" تموز ما چه غريبانه و چه سرد گذــشت
کبود جامه ازين تنـــــــــگنای درد گذشت

قسم به غربت واصف که در دیار شــــما

  یگانه آمدو تنها نــــشست و فرد گذشت "

ــبا شور بختی تمام ناگزیرم این نکته را برجسته کنم که باختری در بسا تقریض ها  که مجبور به نوشتن شده است , سهل انگارانه سرود گر آن مجموعه را به بزرگانی بسان حافظ , ناصر خسرو و کی و کیها مانند کرده است.

باختری و طاهر بدخشی در  ریاست "تالیف و ترجمه " وزارت معارف هم دفتر بودند

ـ باختری در گذشته وابستگی داشت به" سازمان جوانان مترقی" که از آن بسیار زود گسست وبدخشی به سازمان

چپ گرای " محفل انتظار".

ــ در نخستین شماره "حقیقت انقلاب ثور" در فردای" ششم جدی " آن سروه ای زیبا را خوانده ام.

ــ اشاره به رومان "گلنار و آهینه " و رگه های ریالیزم جادویی در آن.


December 14th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان